- بازدید : (61)
در این گزارش کوتاه، خبر چند منبع کهن تاریخی را در باره شهادت امام حسین علیه السلام که پس از همه یاران و جوانان اهل بیتاش به شهادت رسید، مرور می کنیم.
زمانی که تمامی یاران و اهل بیت امام حسین ـ علیه السلام ـ به شهادت رسیدند، دشمن قصد کشتن آن حضرت را کرد. تا این لحظه، کسی جرأت نزدیک شدن به امام را نداشت؛ چرا که به هر روی، بسیاری از کوفیان مایل نبودند قاتل آن حضرت شناخته شوند. این بود که نوبت به سنان دیوانه و شمر کثیف و خولی بدذات رسید.
چند گزارش را در این باره نقل می کنیم:
ابن سعد می گوید: در این لحظه امام عطشان بود و درخواست آب کرد. مردی نزد امام آمد و آب به او داد. در همان حال حُصَین بن نُمَیر تیری رها کرد که به دهان آن حضرت اصابت کرد و خون جاری شد. آن حضرت با دست خونها را پاک میکرد و در همان حال خدا را ستایش میکرد. (ویحمدالله). آن گاه به سوی فرات به راه افتاد. مردی از طایفه ابان بن دارم گفت: نگذارید به آب دسترسی پیدا کند. گروهی میان ایشان و آب ایستادند، در حالی که امام در برابرشان ایستاده بود و در باره آن مرد فرمود: اللهم أظْمِئه. خدایا او را از تشنگی بمیران. آن مرد ابانی، تیری به سوی امام رها کرد که به دهان حضرت خورده، خون آلود شد. آن مرد اندکی بعد، فریاد زد که تشنه است و هرچه آب میخورد باز احساس تشنگی میکرد تا آن که مرد.(طبری: 5 / 450).
بلاذری همین نقل را در باره تیر زدن به دهان مبارک امام آورده و می افزاید: امام حسین علیه السلام سر بر آسمان برداشت و فرمود: الّلهم إنّی أشکو إلیک ما یفعل بی.(انساب الاشراف: 3 /201).
ابن سعد میافزاید: زمانی که یاران و اهل بیت حسین کشته شدند، هیچ کس به سراغ او نمیآمد مگر آن که باز میگشت تا آن که پیاده نظام اطرافش را گرفتند. در آن لحظه شجاعتر از وی نبود و حسین بن علی چون یک جنگجوی شجاع با آنان میجنگید، [او در حالی که عمامه مشکی بر سر داشت و موهای خود را نیز رنگ سیاه زده بود، چون یک جنگجوی شجاع می جنگید: ترجمة الامام الحسین: 73] بر هر طرف یورش میبرد، و افراد مانند بزی از برابر شیر میگریختند.
ابن سعد در ادامه آن گزارش مینویسد: ساعاتی از روز گذشت و مردم در حال نبرد با حسین بن علی بودند؛ اما کسی برای کشتن وی اقدام نمیکرد. (دینوری می نویسد: در این وقت امام حسین علیه السلام نشسته بود و اگر میخواستند میتوانستند، او را بکشند جز این که هر قبیلهای بر آن بود تا مسؤولیت آن را به عهده دیگری بیندازد و کراهت داشت تا بر این کار اقدام کند: اخبار الطوال: 258) در این وقت شمر فریاد زد: مادرتان در عزایتان بگرید، منتظر چه هستید، او را بکشید! اولین کسی که به امام حسینعلیه السلام نزدیک شد زُرْعة بن شریک تمیمی بود که ضربتی بر کتف چپ امام زد و پس از آن ضربه دیگری بر گردن آن حضرت زده، او نقش بر زمینش کرد. آن گاه سنان بن انس نخعی پیش آمد و ضربهای بر استخوان سینه آن حضرت زد؛ سپس نیزهاش را در سینه امام حسین علیه السلام فرو کرد. در این وقت بود که امام روی زمین افتاد. سنان از اسب پیاده شد تا سر امام حسین علیه السلام را جدا کند، در حالی که خولی بن یزید اصبحی هم همراهش بود. وی سر را جدا کرد و آن را نزد عبیدالله بن زیاد آورد.(ترجمة الامام الحسین: 75).
وی در جای دیگری مینویسد که سنان بن انس نخعی امام حسین علیه السلام را کشت و خولی بن یزید سر آن حضرت را جدا کرد.(همان، 75، انساب الاشراف: 3/218)
شیخ مفید می نویسد: زُرْعة بن شریک به کتف چپ امام ضربتی زد و پس آن ضربتی بر گردن آن حضرت نواخت، سنان بن انس نیزهای بر آن حضرت زد که آن حضرت به زمین افتاد. آن گاه خولی رفت تا سر آن حضرت را جدا کند که دستش لرزید. شمر خود از اسب فرود آمد، سر امام را جدا کرد و به دست خولی داد تا به عمر بن سعد برساند.(ارشاد: 2/112)
ابن سعد می افزاید: زخمهای بدن امام حسینعلیه السلام را که شمارش کردند، سی و سه مورد بود، در حالی که بر لباس ایشان بیش از صد مورد پارگی در اثر تیر و ضربت شمشیر وجود داشت. و باز همو مینویسد: وقتی امام حسینعلیه السلام به شهادت رسید، شمشیر او را قلانس نَهشلی و شمشیر دیگرش را جمیع بن خَلْق اودی برد. لباس (سِروال [ شلوار ] و قطیفه) آن حضرت را بحر بن کعب تمیمی، و قیس بن اشعث بن قیس کندی برداشتند که بعدها به این قیس، قیسِ قطیفه میگفتند! نعلین امام را اسود بن خالد اودی، عمامه ایشان را جابر بن یزید، و برنُس آن حضرت را مالک بن بشیر کندی، برداشتند.
بلاذری خبر کشته شدن امام حسین علیه السلام را چنین مینویسد: وقتی اجازه استفاده از آب فرات را به امام نداده و تیر به دهان مبارکشان زدند، (و در خبر دینوری باز تیری به گردن ایشان زدند که امام آن را بیرون کشید)(اخبار الطوال: 258) شمر همراه ده نفر از کوفیان به سوی محل استقرار خیمه و خرگاه امام آمد. امام بدان سوی رفت، اما آنان میان وی و خیمهگاه فاصله انداختند. امام فرمود: إن لم یکن لکم دینٌ فکونوا فی أمر دنیاکم احرارا. اگر دین ندارید، در دنیای خویش آزاد مرد باشید؛ و مانع از تعرّض لئیمان و سفیهان خود از اهل و خاندان من شوید. شمر گفت: ای پسر فاطمه! این سخنت را میپذیرم. آن گاه با پیاده نظام بر امامحسین علیه السلام حمله کرد که در میان آنان ابوالجنوب عبدالرحمن بن زیاد جُعفی، خولی بن یزید اصبحی، قشعم بن عمرو جعفی - کسی که از علی علیه السلام کناره گرفته بود - صالح بن وهب یَزَنی، و سنان بن اَنَس نخعی بودند. شمر آنان را تحریض بر کشتن امام حسین علیه السلام میکرد. ابتدا از ابوالجنوب خواست تا حمله برد. او گفت: چرا خودت نمیروی؟ شمر خشمگین گفت: به من چنین میگویی؟ ابوالجنوب گفت: میخواهم نوک نیزهام را در چشم تو فرو کنم. شمر از برابر او کنار رفت، چرا که ابوالجنوب مردی شجاع بود. آن گاه شمر همراه پنجاه نفر از پیاده نظام بر امام یورش برد. حسین از هر طرف به سوی آنان میتاخت و جمعیت آنان را می شکافت تا آن که او را محاصره کردند. باز با آنان میجنگید تا آنان را از خود دور کرد.
در این وقت، بحر [یا: أبجر] بن کعب بن عبیدالله بر امام حمله برد. وقتی با شمشیر بالای سر امام رسید، بچهای از بچههایی که همراه امام حسینعلیه السلام بود نزدیک آمد که امام حسین علیه السلام او را به بغل گرفت. این بچه به بحر گفت: ای فرزند خبیثه! عموی مرا میکشی؟ آن مرد ملعون شمشیر خود را فرود آورد و بچه که دستش را بالا گرفته بود، دستش قطع شده به پوستی آویزان شد. امام حسین علیه السلام همچنان به این سوی آن سوی میتاخت، در حالی که لباسی پوستین به تن داشت و عمامهای بر سر. مردم نیز که او شجاع مییافتند، مانند بزی از برابر [ گرگ ] شیر میگریختند.
مدتی بدینسان گذشت و هر مردی که برای کشتن حسین به او روی میآورد، از کشتن آن حضرت صرف نظر میکرد؛ چرا که نمیخواست قتل او را بر عهده گیرد.
در این وقت مردی که او را مالک بن بشیر کندی میگفتند - و فردی جسور بوده و اقدام بر این امر برایش مهم نبود - نزد امام آمد و شمشیری بر سر آن حضرت زد، به طوری که برُنسی که بر سر امام بود، نیمه شد، شمشیر به سر رسید و خون جاری گردید؛ در آن حال بُرنس حضرت خونآلود شد. امام برنس را کناری انداخت و کلاهخودی بر سر گذاشت و در حق آن مرد نفرین کرد. (لا أکلتَ و لا شربتَ و حَشَرَک الله مع الظالمین). مرد کِندی، بُرنس را برداشت و گویند که تا آخر عمر فقیر ماند و دستش شل بود.
در این وقت زینبعلیها السلام خطاب به عمر سعد گفت: ای عمر! ابوعبدالله کشته می شود و تو نگاه میکنی؟ عمر سعد به گریه افتاد و رویش را برگرداند.
شمر در میان مردم فریاد زد: شما را چه شده است که بیتفاوت در برابر این مرد ایستادهاید؟ منتظر چه هستید؟ مادرتان در عزایتان بگرید، او را بکشید. آن گاه همه حاضران از اطراف یورش بردند و زرعة بن شریک تمیمی ضربتی بر
بازوی چپ امام زد و ضربهای دیگر بر گردن آن حضرت. آنگاه از اطراف امام دور شدند، در حالی که امام حسین علیه السلام با صورت روی زمین افتاده بود.
در این وقت، سنان بن انس بن عمرو نخعی آمد و نیزهای بر آن حضرت زد. آنگاه سنان به خولی بن یزید گفت: سرش را جدا کن. خولی خواست چنین کند، احساس ضعف کرده، دستش لرزید. سنان به او گفت: خدا بازوانت را بشکند. خودش از اسب پایین آمد و سر امام حسین علیه السلام را جدا کرد. (دینوری مینویسد: خولی رفت تا سر را جدا کند، دستش لرزید، برخاست. آنگاه برادرش شبل بن یزید آمد و سر امام حسینعلیه السلام را جدا کرده به برادرش خولی داد.)(اخبار الطوال: 258)
حسین پیش از آن چندان شمشیر و نیزه خورده بود که جای 33 طعنه نیزه و 34 ضربت شمشیر بر بدنش بود. برخی گویند که خولی با اجازه سنان سر امام حسینعلیه السلام را جدا کرد.(انساب: 3/202 - 204)
روایت ابن اعثم از شهادت امام حسین علیه السلام قدری متفاوت با دیگران بوده و مطالبی در آن است که در مآخذ کهن دیگر نیامده است. امام پس از شهادت یاران و اهل بیت، عازم میدان میشود. رجزی خواند و به معرفی خود و خاندانش پرداخت: ( أنا بن علیّ الخیر من آل هاشم / کفانی بهذا مفخر حین أفخر / و جدّی رسول اللّه أکرم من مشی / و نحن سراج اللّه فی الخلق أزهر / و فاطمة أُمّی سلالة أحمد / و عمّی یدعی ذا الجناحَیْن جعفر / و فینا کتاب اللّه أنزل صادقا / وفینا الهُدی و الوحی و الخیر یذکر / و نحنُ أمان الأرض للناس کلّهم / نصول بهذا فی الأنام و نفخر / و نحن وُلاة الحوض نسقی ولاتنا / بکأس رسول اللّه ما لیس ینکر / و شیعتنا فی النّاس أکرم شیعة / و مبغضنا یوم القیامة یخسر) تعابیری که در این رجز آمده، گرچه میتواند مربوط به آن زمان باشد، اما این احتمال هم وجود دارد که بعدها سروده شده باشد و در واقع زبان حال باشد.
ابن اعثم میافزاید: امام حسین علیه السلام مبارز طلبید. هر کسی که از چهرههای سرشناس آمد، کشته شد. تا آن که شمر با قبیله بزرگی - قبیلة عظیمه - آمد. (این همان آمدن شمر همراه عدهای از پیاده نظام است که در منابع دیگر آمده است) امام با آنان جنگید تا این که میان او و خیمهگاهش فاصله انداختند. امام حسینعلیه السلام به دشمن گفت: یا شیعة آل ابیسفیان! إن لمیکن لکم دین و کنتم لاتَخافون المعاد فکونوا أحرارًا فی دنیاکم. در خواست امام این بود که سپاه دشمن متعرض زنان و کودکان نشوند. شمر پذیرفت. بار دیگر بر امام حسینعلیه السلام حمله میکردند و او میجنگید. چند بار درخواست آب کرد؛ یک بار هم به سمت فرات رفت که مانع شدند. آنگاه ابوالجنوب جُعْفی تیری به صورت امام زد که خون بر صورت و محاسن آن حضرت جاری گشت. آن حضرت سر بر آسمان بلند کرده نفرین کرد. آنگاه مانند شیری خشمگین بر دشمن یورش برد و به هر کس میرسید او را با شمشیر به روی زمین میانداخت. تیرها بود که از هر طرف به سمت امام روان بود و به سینه او میخورد. امام در همان حال سخن از روزی به میان میآورد که خداوند انتقام او را از آنان بگیرد؛ آن گونه که میان خود آنان اختلاف افتاده، خونها ریخته شود و عذاب الهی بر آنان فرود آید.
شمر به یارانش می گفت: منتظر چه هستید؛ تیرها او را از نفس انداخته است. بر او یورش برید، مادرهایتان به عزایتان بنشیند. در این وقت از هر سوی حمله کردند به طوری که ضربات شمشیر او را از پای درآورد. در این وقت زُرْعة بن شریک تمیمی ضربتی بر دست چپ آن حضرت زد. عمرو بن طلحه جعفی هم ضربت سختی - ضربة منکرة - بر گردن آن حضرت نواخت. سنان بن انس نیز تیری به گردن آن حضرت زد و صالح بن وهب یَزَنی هم ضربتی بر پایین کمر آن حضرت فرود آورد. حضرت از اسب به زمین افتاد و روی زمین نشست. تیر را از گردنش درآورد و هرچه دستش پر از خون میشد آن را به صورت و محاسن میمالید و میفرمود: هکذا حتی ألقی ربّی بِدَمی مغصوبا علی حقّی. عمر بن سعد نزدیک آمد و به یارانش گفت: بروید و سرش را جدا کنید. نصر بن خرشبة الضبابی با پای خود به امام زد، به طوری که آن حضرت از پشت روی زمین افتاد. نصر آمد و محاسن حضرت را گرفت. حضرت فرمود: تو همان سگی هستی که من به خواب دیدم. آن مرد که خشمگین شده بود با شمشیر بر گلوی حسین میزد و رجز میخواند. عمر بن سعد خشمگین شد و به مردی گفت: از اسب فرود آی و سرش را جدا کن. در این وقت خولی بن یزید اصبحی آمد و سر حضرت را جدا کرد. اسود بن حنظله شمشیر حضرت را برداشت؛ جعفر بن وبر حضرمی لباس حضرت را گرفت. یحیی بن عمرو حرمی شلوار حضرت را برد. جابر بن زید ازدی عمامه آن حضرت برداشت و مالک بن بشر کندی زره را گرفت. در این وقت ابری تاریک همه جا را گرفت و باد سرخی وزیدن آغاز کرد که در آن چشم چشم را نمیدید؛ به طوری که کوفیان تصور کردند عذاب نازل شده است. اندکی گذشت تا هوا آرام گرفت. اسب امام حسینعلیه السلام که از دست کوفیان گریخته بود، این بار آمد، سرش را در خون امام حسین علیه السلام گذاشت و برگشته به سمت خمیهگاه رفته، شیهه میکشید.
وقتی خواهران حسین و دختران و اهل بیت نگاهشان به اسب افتاد که بدون صاحب آمده، شیون و فریادشان به آسمان رفت. دشمن آمد تا آن که خیمه را محاصره کرد. شمر گفت تا زیور و زینت زنان را از آنان بگیرند. آنان داخل خیمه شده هرچه بود بردند. حتی با پاره کردن گوشهای ام کلثوم، گوشوارههای او را برداشتند. آنگاه دشمن از خیمهگاه خارج شد و آن را آتش زد.(الفتوح: 213 - 220)
از حُمید بن مسلم ازدی نقل شده است که من شاهد بودم که وسائل زنان را چگونه غارت میکردند ... بعد عمر سعد فریاد زد: کسی به زنان و کودکان آسیب نرساند و هر کسی چیزی از آنان گرفته پس دهد؛ اما هیچ کس چیزی پس نداد. عمر سعد عدهای از سپاهش را به عنوان مراقب اطراف خیمه ها گذاشت تا کسی آسیب به آنان نرساند.(ارشاد: 2/112 - 113)
بلاذری می ویسد: پس از شهادت امام حسینعلیه السلام، هر آنچه بر تن حسین بود، غارت کردند. قیس بن اشعث بن قیس کندی قطیفه امام را برداشت که او قیسِ قطیفه نامیدند. نعلین او را اسود نامی از بنیاود برداشت؛ شمشیرش را مردی از بنی نهشل بن دارم برد. آنگاه آنچه از لباس و حلّه و شتر در خیمه گاه بود غارت کردند. بیشتر لباسها و حله را رحیل [!] بن زهیر جعفی و جریر بن مسعود حضرمی و اسید بن مالک حضرمی بردند. ابوالجنوب جعفی هم شتری را برده، بعدها از آن آب کشی میکرد و نامش را حسین گذاشته بود! در این وقت، ملحفههای زنان را از سر آنان کشیدند که عمر بن سعد مانع آنان شد. (ابن سعد مینویسد: مردی عراقی در حالی که گریه میکرد لباس فاطمه دختر امام حسینعلیه السلام را از او میگرفت. فاطمه به او گفت: چرا گریه میکنی؟ گفت: لباس دختر پیامبرصلی الله علیه وآله را از او بگیرم، اما گریه نکنم! فاطمه گفت: خوب رها کن! گفت: میترسم شخصی دیگری آن را بگیرد!)(ترجمة الامام الحسین:78) (به نقل شیخ مفید، أبجر بن کعب نیز که از جمله کسانی بود که ضربات شمشیر بر امام حسینعلیه السلام زد، پس از شهادت امام حسینعلیه السلام بخشی از لباس حضرت را برد.)(ارشاد: 2/111) آنگاه عمر سعد از یارانش خواست تا برای پایمال کردن جسد امام حسین علیه السلام با اسب آماده شوند. دوازده نفر برای این کار آماده شده، چندان اسب تاختند که بدن امام حسین علیه السلام را خورد کردند.(طبری: 5/454 - 455)
بلاذری گوید: برخی از پیران ما از اهل کوفه بر تلّی نشسته بودند، گریه میکردند و گفتند: خدایا نصرتت را بر حسین فرود آر. من به آنان گفتم: یا أعداء الله! ألا تنزلون فتنصرونه؟ ای دشمنان خدا! آیا از این تپه پایین نمیروید و یاریش کنید؟ (انساب الاشراف: 3/225)
frame src="http://chat.1chatroom.ir/index.php" height="230px" width="280" frameborder="0" scrolling="no">
- زمان انتشار: چهار شنبه 1 مهر 1394
-
نظرات()
- لبیک یا حسین
- زندگینامه امام حسین (ع)
- از مدينه تا کربلا همراه با سيدالشهداء امام حسين عليه السلام
- از مدينه تا کربلا همراه با سيدالشهداء امام حسين عليه السلام
- مسیحی شفا یافته از سرطان به زیارت امام حسین(ع) رفت + عکس
- «قتیل العبرات» به چه معنا است؟
- دستور مفتی آل سعود درباره عاشورا
- عکسی که میلیونها نفر را گریاند
- بيحسين، شراب و نماز يكي است
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .